وقتيكه تنگ غروب بارون به شيشه مي زنه
همه غصه هاي دنيا توي سينه ي منه
توي قطره هاي بارون مي شكنه بغض صدام
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچ چييييي نمي خوام
پشت اين پنجره ميشينم و آواز مي خونم
منتظر واسه رسيدنت تو باروووون مي مونم . . .
زير بارون انتظارت رنگ تازه اي داره
منم عاشق ترم انگار وقتي باروووووووون ميباره
بعضي وقتا كه مياي سر روي شونم ميذاري ...
تموم غصه ها رو از دل من بر مي داريييييييي
اما اين فقط يه خوابه خوابه پشت پنجره !
وقت بيداري بازم غم ميشينه تو حنجره . . .
No comments:
Post a Comment