این هم از زمستان که این قدر منتظرش بودی . . .
قلبم را در دستانت بگیر ،
چرا که این گرما ،
هیچ وقت سهمیه بندی نخواهد شد !!!
قول می دهم !
***
همیشه به انتهای گریه که می رسم ،
صدای ساده ی فروغ از نهایت شب را می شنوم !
صدای غروب غزال ها را ،
صدای بوق بوق ِ نبودن تو را در تلفن . . .
آرام تر که شدم ،
شعری از دفاتر دریا می خوانم . . .
و به انعکاس صدایم در آیینه ی اتاق
خیره می شوم !
در برودت این همه حیرت ،
کجا مانده ای آخر ؟!
No comments:
Post a Comment