Friday, September 30, 2011

خدايي عالمي دارد


عزيزا من خدايي خوب مي دانم . . .

تو دعوت کن مرا بر خود ،

به اشکي ، يا خدايي ، ميهمانم کن

که من چشمان اشک الوده ات را دوست مي دارم !

طلب کن خالق خود را ،
 
بجوي مارا ؛ تو خواهي يافت !

که عاشق مي شوي بر ما و عاشق مي شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم

اهسته مي گويم ؛ خدايي عالمي دارد !

قسم بر عاشقان پاک با ايمان

قسم بر اسب هاي خسته در ميدان

تو را در بهترين اوقات اوردم .

قسم بر عصر روشن

تکيه کن بر من !

قسم بر روز ، هنگامي که عالم را بگيرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور

رهايت من نخواهم کرد !

بخوان ما را

که مي گويد که تو خواندن نمي داني ؟!

تو بگشا لب
 
تو غير از ما خداي ديگري داري ؟!
 
 

ببینم، من تو را از درگهم راندم ؟!

اگر در روزگار سختیت خواندی مرا

اما به روز شادیت ، یک لحظه هم یادم نمی کردی !

به رویت بنده ی من ! هیچ آوردم ؟!

که می ترساندت از من ؟ رها کن آن خدای دور را !

این منم پروردگار مهربانت ، خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دلت را من شنیدم !

 آیا عزیزم حاجتی داری ؟  
 
تو ای از ما ، کنون برگشته ای اما

کلام اشتی را تو نمی دانی ؟

بخوان ما را ، بگردان قبله ات را سوی ما

اینک وضو کن !

خجالت می کشی از من؟!

بگو ، جز من کسی دیگر نمی فهمد !

به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است . . . 

Tuesday, September 27, 2011

گاندی همیشه زنده است

gandhi1.jpg
 
به ياد داشته باش: من نبايد چيزى باشم که تو مي‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام.
 
 
منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.
 
 
تويى که تو از من مي‌سازى آرزوهايت و يا کمبودهايت هستند.
 
 
لياقت انسان‌ها کيفيت زندگى را تعيين مي‌کند، نه آرزوهايشان.
 
 
و من متعهد نيستم که چيزى باشم که تو مي‌خواهى.
 
 
و تو هم مي‌توانى انتخاب کنى که من را مي‌خواهى يا نه.
 
 
ولى نمي‌توانى انتخاب کنى که از من چه مي‌خواهى.
 
 
مي‌توانى دوستم داشته باشى، همين گونه که هستم و من هم.
 
 
مي‌توانى از من متنفر باشى بى‌هيچ دليلى و من هم.
 
 
چرا که ما هر دو انسانيم.
 
 
اين جهان مملو از انسان‌هاست، پس اين جهان مي‌تواند هر لحظه مالک احساسى جديد باشد.
 
 
تو نمي‌توانى برايم به قضاوت بنشينى و حکمي‌صادر کني و من هم.
 
 
قضاوت و صدور حکم بر عهده نيروى ماورايى خداوندگار است.
 
 
دوستانم مرا همين گونه پيدا مي‌کنند و مي‌ستايند.
 
 
حسودان از من متنفرند، ولى باز مي‌ستايند.
 
 
دشمنانم کمر به نابوديم بسته‌اند و همچنان مي‌ستايندم.
 
 
چرا که من اگر قابل ستايش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتي رقيبى.
 
 
من قابل ستايشم و تو هم.
 
 
يادت باشد اگر چشمت به اين دست نوشته افتاد.
 
 
به خاطر بياورى که آن‌هايى که هر روز مي‌بينى و مراوده مي‌کنى.
 
 
همه انسان هستند و داراى خصوصيات يک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جايزالخطا.
 
 
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و يادت باشد که اين‌ها رموز بهتر زيستن هستند.
مهاتما گاندی

Thursday, September 8, 2011

من عمری ست که به عمد این بازی را باخته ام. . .

من می دانم که شاعرم

گاهی علاقه ی عجیبی می آید و دستم می اندازد.

گاهی زندگی را دوست... میدارم.

 
به بسیاری دشنام ها پاسخ نداده ام. 

به بسیاری سیلی ها پاسخ نداده ام.

مکافات_همه ی مقصرین را به شعر سپرده ام

"ان شاا..." آن ها نیز شاعر خواهند شد

بعد می فهمند من چه کشیده...چه می کشم..

سیدعلی صالحی
از دفتر انیس