Friday, October 28, 2011

. . . آب و سنگ


                                                                
دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند ...

 اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند

 پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم ، فهم ديگران برايمان مشكل تر

و در نتيجه امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد ...

  آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ به مراتب سر سخت تر

و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است .

 سنگ ، پشت اولين مانع جدی می ايستد .

 اما آب راه خود را به سمت دريا می يابد


 در زندگی معنای واقعی سرسختی ، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و 

گذشت بايد جستجو كرد .


 گاهی لازم است كوتاه بيايی ...

 گاهی نمی توان بخشید و گذشت ...
 اما می توان چشمان را بست و عبور کرد !

 گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری ...

 گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی !

 ولی با آگاهی و شناخت و
 
  آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت …

Tuesday, October 25, 2011

I remember . . .

 
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست

گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست

من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل

تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست...

Thursday, October 20, 2011

کمال عشق

 
سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است

که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است

تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما

شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است

رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز

به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است ...

Monday, October 17, 2011

هیچ کس . . .


هیچ کس

در دل تاریکی شب با چراغی به سراغم نرسید

هیچ کس

موقع پژمردن فصل با گلی تازه به باغم نرسید

... هیچ کس

...
هیچ کس

بازو به بازویم نداد ای روزگار

گل پریشان شدزمستان شد بهار

از جوانی نیست چیزی یادگار

هیچ کس

این روز ها هم درد هم رازم نشد

آگه از درد من دلسردی سازم نشد

باد زیر بال پروازم نشد

هیچ کس

هیچ کس

در دل تاریکی شب با چراغی به سراغم نرسید

هیچ کس

موقع پژمردن فصل با گلی تازه به باغم نرسید

Friday, October 14, 2011

باران می‌آید

نه
 
پرس و جو مکن
 
حالم خوب است
 
همین دَم‌دَمای صبح
 
ستاره‌ای به دیدن دریا آمده بود
 
... می‌گفت ملائکی مغموم
 
ماه را به خواب دیده‌اند
 
که سراغ از مسافری گم‌شده می‌گرفت
 
باران می‌آید
 
و ما تا فرصتی ... تا فرصتِ سلامی دیگر خانه‌نشین می‌شویم.
 
کاش نامه را به خطِ گریه می‌نوشتم ری‌را
 
چرا باید از پسِ پیراهنی سپید
 
هی بی‌صدا و بی‌سایه بمیریم!
 
هی همینْ دلِ بی‌قرارِ من، ری‌را
 
کاش این همه آدمی
 
تنها با نوازش باران و تشنگی نسبتی می‌داشتند

ری‌را! ری‌را!
 
تنها تکرار نام توست که می‌گویدم
دیدگانت خواهرانِ بارانند.

Tuesday, October 11, 2011

خانه های خالی


وقتی که تو نیستی

دنیا

چیزی کم دارد،

مثل کم داشتن یک وزیدن،یک واژه،یک ماه.

من فکر می کنم در غیابِ تو

... همه ی خانه های جهان خالی ست،

همه ی پنجره ها بسته است،

اصلاً کسی حوصله ی آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.

واقعاً

وقتی که تو نیستی

آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد

بیاید بالای کوه.

اما دیوارها

تا دلت بخواهد بلندند

سرِ پا ایستاده اند

کاری به بود و نبودِ نور ندارند،

سایه ندارند.

باران هم گاهی می بارد

بی ابر،

آدمی تعجب می کند!

اما خیلی زود یادش می رود،

برای چه،چرا،به کدام دلیل

تعجب کرده است.

نكاتي در مورد مديريت بر خويشتن



يادم باشد حرفي نزنم كه به كسي بر بخورد 

نگاهي نكنم كه دل كسي بلرزد

خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را

يادم باشد كه روز و روزگار خوش است

وتنها دل ما دل نيست

يادم باشد جواب كين را با كمتر از مهر و جواب

دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم

يادم باشد بايد در برابر فريادها سكوت كنم

و براي سياهي ها نور بپاشم

يادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگيرم

و از آسمان درسِ پـاك زيستن

يادم باشد سنگ خيلي تنهاست...

يادم باشد بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند

يادم باشد براي درس گرفتن و درس دادن به دنيا آمده ام ... نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان

يادم باشد زندگي را دوست دارم

يادم باشد هر گاه ارزش زندگي يادم رفت در چشمان حيوان بي زباني كه به سوي قربانگاه

ميرود

زل بزنم تا به مفهوم بودن پي ببرم

يادم باشد مي توان با گوش سپردن به آواز شبانه ي دوره گردی كه از سازش عشق مي بارد به

اسرار عشق پي برد و زنده شد

يادم باشد معجزه قاصدكها را باور داشته باشم

يادم باشد گره تنهايي و دلتنگي هر كس فقط به دست دل خودش باز مي شود

يادم باشد هيچگاه لرزيدن دلم را پنهان نكنم تا تنها نمانم

يادم باشد هيچگاه از راستي نترسم و نترسانم

يادم باشد از بچه ها ميتوان خيلی چيزها آموخت

يادم باشد پاکی کودکيم را از دست ندهم

يادم باشد زمان بهترين استاد است

يادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پيشانيم بزنم  تا بعدا با مشت بر فرقم نکوبم

يادم باشد با کسی انقدر صميمی نشوم شايد روزی دشمنم شود

يادم باشد با کسی دشمنی نکنم  شايد روزی دوستم شود

يادم باشد قلب کسی را نشکنم

يادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

يادم باشد پلهای پشت سرم را ويران نکنم

يادم باشد اميد کسی را از او نگيرم شايد تنها چيزيست که دارد

يادم باشد که عشق کيميای زندگيست

يادم باشد كه ادمها همه ارزشمند اند و همه مي تونند مهربان و دلسوز باشند

يادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

Sunday, October 2, 2011

life is ...


"Never enjoy hurting
the one who loves you a lot........ they can bear
the pain you give but you can't bear if they
stop loving you.....


Sσмєтιмєѕ уσυ נυѕт

cαη'т тєℓℓ αηувσ∂у нσω мυcн уσυ

яєαℓℓу fєєℓ,

ησт вєcαυѕє уσυ ∂ση'т кησω

ωну,

... ησт вєcαυѕє уσυ ∂ση'т кησω

уσυя ρυяρσѕє,

ησт вєcαυѕє уσυ ∂ση'т тяυѕт

тнєм.

Bυт вєcαυѕє уσυ ηєνєя яєαℓℓу fιη∂

тнє яιgнт ωσя∂ѕ

Tσ мαкє тнєм υη∂єяѕтαη∂ .. ♥