Monday, May 3, 2010

لیلی نام تمام دختران ایران زمین است



خدا مشتي خاك را بر گرفت.

 مي خواست ليلي را بسازد ، از خود در آن دميد و ليلي پيش از آن كه با خبر شود

عاشق شد .
 سالياني است كه ليلي عشق مي ورزد ، ليلي بايد عاشق باشد . زيرا خداوند در آن

دميده است و هركه خدا در آن بدمد ، عاشق مي شود !

ليلي نام تمام دختران ايران زمين است ، نام ديگر انسان.

ليلي زير درخت انار نشست ، درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ سرخ.

گلها انار شدند ، داغ داغ ، هر اناري هزار دانه داشت . دانه ها عاشق بودند ، بي تاب

بودند ، توي انار جا نمي شدند . انار كوچك بود ، دانه ها بي تابي كردند ، انار ترك

برداشت .
 خون انار روي دست ليلي چكيد . ليلي انار ترك خورده را خورد . مجنون به ليلي اش
 رسيد.

خدا گفت : راز رسيدن فقط همين است ، فقط كافيست انار دلت ترك بخورد.

خدا ادامه داد : ليلي يك ماجراست ، ماجرايي آكنده از من ، ماجرايي كه بايد بسازيش.

شيطان گفت : تنها يك اتفاق است ، بنشين تا اتفاق بيفتد !

آنان كه سخن شيطان را باور كردند ، نشستند و ليلي هيچ گاه اتفاق نيفتاد.

اما مجنون بلند شد ، رفت تا ليلي اش را بسازد ...

خدا گفت : ليلي درد است ، درد زادني نو، تولدي به دست خويش.

شيطان گفت : آسودگي ست ، خيالي ست خوش.

خدا گفت : ليلي ، رفتن است . عبور است و رد شدن.

شيطان گفت : ماندن است و فرو در خويشتن رفتن.

خدا گفت : ليلي جستجوست . ليلي نرسيدن است و بخشيدن.

شيطان گفت : ليلي خواستن است ، گرفتن و تملك !

خدا گفت : ليلي سخت است ، دير است و دور از دسترس

شيطان گفت : ساده است و همين جا دم دست است ...

و اين چنين دنيا پر شد از ليلي هايي زود ، ليلي هاي ساده ي اينجايي ، ليلي هايي

نزديك لحظه اي !

خدا گفت : ليلي زندگي است ، زيستني از نوعي ديگر.

ليلي جاوداني شد و شيطان ديگر نبود.

مجنون ، زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي دانست كه ليلي تا ابد طول مي كشد .

ليلي مي دانست كه مجنون نيامدني است ، اما ماند ، چشم به راه و منتظر، هزار سال.

ليلي راه ها را آذين بست و دلش را چراغاني كرد ، مجنون نيامد ، مجنون نيامدني

است.

خدا پس از هزار سال ليلي را مي نگريست ، چراغاني دلش را ، چشم به راهي اش را.

خدا به مجنون مي گفت نرود ، مجنون به حرف خدا گوش مي داد.

خدا ثانيه ها را مي شمرد ، صبوري ليلي را.

عشق درخت بود ، ريشه مي خواست ، صبوري ليلي ريشه اش شد ...

 خدا درخت ريشه دار را آب داد ، درخت بزرگ شد ، صدها شاخه ، هزاران برگ ،

ستبر و تنومند.

سايه اش خنكي زمين شد ، مردم خنكي اش را فهميدند ، مردم زير سايه ي درخت ليلي

باليدند.

ليلي هنوز هم چشم به راه است چراكه درخت ليلي ريشه مي كند.

خدا درخت ريشه دار را آب مي دهد.

مجنون نمي آيد ، مجنون هرگز نمي آيد . مجنون نيامدني است ، زيرا كه درخت ريشه

 مي خواهد.

ليلي قصه اش را دوباره خواند ، براي هزارمين بار و مثل هربار ليلي قصه باز هم مرد.

 ليلي گريست و

گفت : كاش اين گونه نبود.

خدا گفت : هيچ كس جز تو قصه ات را تغيير نخواهد داد.

ليلي ! قصه ات را عوض كن.

ليلي اما مي ترسيد ، ليلي به مردن عادت داشت ، تاريخ به مردن ليلي خو گرفته بود
.
خدا گفت : ليلي عشق مي ورزد تا نميرد ، دنيا ليلي زنده مي خواهد.

ليلي آه نيست ، ليلي اشك نيست ، ليلي معشوقي مرده در تاريخ نيست ، ليلي زندگي

است.

ليلي ! زندگي كن.

اگر ليلي بميرد ، ديگر چه كسي ليلي به دنيا بياورد ؟ چه كسي گيسوان دختران عاشق

 را ببافد ؟

چه كسي طعام نور را در سفره هاي خوشبختي بچيند ؟

چه كسي غبار اندوه را از طاقچه هاي زندگي بروبد ؟ چه كسي پيراهن عشق را بدوزد ؟ 
ليلي ! قصه ات را دوباره بنويس.

ليلي به قصه اش برگشت.

اين بار نه به قصد مردن ، بلكه به قصد زندگي.

و آن وقت به ياد آورد كه تاريخ پر بود از ليلي هاي ساده ي گمنام  ...

5 comments:

  1. Baal hayat ra koja jaa gozashti?
    az hamin nevisandas,,, pishnahad mikonam bekhunesh, ghashange :)

    ReplyDelete
  2. SALAM,chetori?kojaee,khabari azat nist?:* :X miss you so muchhhhhhhhh :*

    ReplyDelete
  3. to nafiseh:salam asal masal:*man ke haminja tu khunamun neshestam ke chela davam nikoni mamani???:)manam shadidan delam barat ye kuchmulu shode:((
    to mina:baba motaleeye gheyre darsi!baba motefakker:d

    ReplyDelete
  4. chera hichkodumetun vakonesh neshun nadadin be in postam?:( dusetun nadashte basham khube???

    ReplyDelete
  5. akhe banda gablan ina khaanda bidam! hamun moga ham vakoneshama nashan dada bidam!!
    bale! bujur!

    ReplyDelete