Thursday, March 11, 2010

می توانی قشنگ باشی



می توانی قشنگ باشی ، قشنگ تر از کبوترانی که در رویاهای من بال می زنند !

می توانی کنار ستاره ها بایستی و از آن بالا ، درخت ها را بشماری و دست شعرهایم را

بگیری!

می توانی معصوم باشی ، معصوم مثل پرنده هایی که در جاده های روشن عشق ، آواز می

خوانند . . . می توانی آسمان را از وسط دو نیم کنی و از آن بگذری و آنقدر بالا بروی که

بتوانی خدا را در اولین قطره های باران ببینی !

پرده های توری اتاقت را کنار بزن و عبور سیب های سرخ را تماشا کن . . .

تو می توانی از تپش های قلبت به هنگام دیدار دوست ، یک آهنگ جاودانه بسازی !

تو می توانی همه ی حصارها را از پشت  و پیش رو برداری و بی هیچ تشویشی ، دره ها را

پشت سر بگذاری . . .

می توانی دوباره به دنیا بیایی و در اولین لحظه ی حیات ، بجای گریه ، شعر بخوانی و قدر

گیسوان مادرت را بدانی !

می توانی بیکرانه باشی و پر از نیستان و ترانه می توانی دوباره قشنگ شوی ، چندان قشنگ

که قلب سوزان همه ی عاشق های سرزمینت باشی . . .

تو میتوانی ، مطمئنم !
 


No comments:

Post a Comment