Wednesday, March 17, 2010

بیدار شو . . .


داشتم با خودم فکر می کردم این چه نیرویی است که هر انسانی را به

حرکت وا می دارد و شوری در درونش برپا می کند که او را به اوج می

رساند و کمک می کند تا موانع را از سر راه بردارد و آن را تبدیل به پلی

کند برای عبور و رسیدن به مقصد !



و اول از همه نیروی شگفت انگیز عشق به ذهن و قلبم خطور کرد  . . .

اما عشقی که منحصر به یک نفر و یک چیز نباشد ، منظورم عشق به

زندگی است با همه ی پستی و بلندی هایش .


عشقی که در تک تک امور روزمره مان دلنوازی کند و روحمان را به

رقص و پایکوبی وا دارد ، عشقی که شاید گاهی کمرنگ شود اما محو

نخواهد شد و تنها نیاز به غبارروبی دارد تا دوباره بدرخشد و پرتو افکن

باشد .


در این روز های بهاری باید تمرین کرد که هر روز به خورشید سلام کرد ؛

با رقص برگ های درختان به حرکت واداشته شد ، به پرنده ها لبخند زد

 وبرای گل ها بوسه فرستاد .

شاید در آغاز برای ما که از طبیعتمان فاصله گرفته ایم سخت و یا حتی

مضحک باشد!

اما کم کم باید این مرزهای سفت و سخت را از میان برداشت و انعطاف

پذیری و نرمی را جایگزین کرد ، باید به خودمان یاد آوری کنیم که ما از

اهالی طبیعت هستیم و نیاز به نشاط و سرزندگی آن داریم .


عشق به زندگی را باید بیدار کرد ؛

به نرمی ، با مهربانی و با صبر !

عزیزان دل :

بیایید به هم یاد آوری کنیم که عاشقی یادمان نرود !

قرارمان باشد :

یک لبخند از سر مهر به چهره ی زندگی  . . .

No comments:

Post a Comment