Sunday, March 28, 2010

کلاه آبی !




رود به راه افتاد برای کشف یک راه جدید برای کشف یک  زندگی جدید . سر راهش به

تکه چوبی برخورد ، تلنگری به چوب زد و چوب خنده کنان همراهش شد . بعد به تخته

سنگی بزرگ رسید . غلغلکش داد ولی سنگ نخندید و اخم کرد . پشتش را کرد و سر

جایش محکم نشست . رود به آرامی دورش را گرفت . لبخند زد اما سنگ اخم کرد .

رود بغلش کرد و نوازشش کرد سنگ اخم کرد . آب به قطره ها گفت روی سرش بریزید

و خنکش کنید ، باز سنگ اخم کرد . . . رود از همه طرفش جاری شد و تندتر جریان

یافت و از زیر و رو . به مرور سنگ تکانی خورد و لبخندی زد . ماهی کوچکی

غلغلکش داد و خنده اش گرفت . سنگ تا آمد تکانی بخورد ، سوار رود بود و رود از

بالای سرش جاری شد و گذشت . سنگ برایش دست تکان داد . رود رفت و رفت تا به

کلاه آبی شناوری برخورد . لمسش کرد ، سخت بود . خوشش آمد و بوی خوبی داشت .

هرچه بیشتر خودش را به کلاه چسباند . کلاه خیس شد و رود به زیر کلاه رفت و کلاه

را روی سرش گذاشت . کلاه خوشحال شد و روی آب سنگینی کرد .

رود خوشش آمد . . .

بیشتر به زیر کلاه جاری شد . کلاه سبک شد آب با خروش جریان یافت . دور کلاه گشت

و گشت آنقدر که کم کم داخلش جا شد . شکل یک کلاه کوچک شد . کلی ذوق کرد . بالا

و پایین پرید .

آنقدر کلاه را در آغوش کشید تا کلاه در آب غرق شد . آب هر کاری کرد نتوانست دوباره

شکل یک کلاه بشود . کلاه انگار بیشتر دلش  می خواست شکل آب باشد پس جزیی از

رود شد . جاری شد . رود حرکت کرد در حالی که کلاه در او غوطه ور بود .

کلاه رود را در آغوش گرفته بود ؟!

معلوم نبود که رود شکل کلاه را گرفته یا کلاه شکل

تمامی رود را !!!

3 comments:

  1. عاشق گشتن و عاشق نمودن دشوار است !
    .
    .
    .
    کدام نیمه پر ؟؟؟
    وقتی تو خالی از منی ...

    ReplyDelete
  2. jooleb bid!
    ama bebakhshid man ye soal baram pish umad, kolah abiye Pat bud ya Mat???! :D

    ReplyDelete
  3. to eshgh : nice !
    to mina : vaghean ke ! maro bash vase ki darim ghesse migim:d man bache budam azin kartoonaye sathe paeen nemididam ke :d faghat filmaye hendi mididam:))hamine ke aghebatam intori shod ke mibini:d javabeto gerefti???

    ReplyDelete